شکست اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری از هر نگاه در این جبهه به شکل متفاوتی تحلیل میشود، طیف نزدیک به کارگزاران این شکست را منصوب به کل جبهه میکند و گویی خود را مقصر نمیداند و برخی نیز حتی این اتفاق را اصلا شکست نمیدانند! اما باید برای ادامهی حیات این جبهه سیاسی که حالا بسیار تضعیف شده است به یک نوع بازنگری تاریخی دست زد.
به جهت بررسی نتیجه انتخابات برای اصلاحطلبان گفتگو کردیم با محمد سلامتی، فعال سیاسی اصلاحطلب، دبیرکل سابق سازمان مجاهدین انقلاب، که این گفتگو بهصورت کتبی و در دو بخش انجام گرفت. به همین خاطر از امکان پرسش و پاسخ متقابل و (در برخی بخشها چالشی) محروم شدیم. مشروح گفتگو با محمد سلامتی را میخوانیم:
انتخابات ۱۴۰۰ را میتوان به دلایلی پیچ تاریخی جمهوری اسلامی دانست. با تاکید بر عدم حضور شخصیت بالانس کنندهای همچون هاشمی رفسنجانی، آیا جناح اصلاحات از چند سال پیش از ورود به این مقطع، برنامهریزی خاصی برای انتخابات داشت یا خیر؟ (اعم از انتخابات کاندیدا، پیش بینی حوادث بعد از انتخابات، یا اصل مشارکت)
اگر از زاویه یکدست شدن حاکمیت به انتخابات ۱۴۰۰ نگریسته شود، به نظر من نمیتوان آن را پیچ تاریخی به حساب آورد، بلکه تا حدودی تکرار یک دوره را میتوان تصور کرد، چون در دولتهای نهم و دهم نیز چنین اتفاقی افتاده است. در آن زمان آقای هاشمی خود ذینفع بود، ولی نه فقط کاری از وی ساخته نبود بلکه ناگزیر انتخابات را به رقیب واگذار کرد. اصولا روال منطقی و عادی فعالیتهای سیاسی احزاب و جناحها، باید بر اساس اتکای به خود باشد و نقش شخصیتها را باید در درجه دوم اهمیت قرار داد. ضمنا باید دانست که بعد از رحلت امام خمینی و بخصوص پس از انتخابات دوره چهارم مجلس شورای اسلامی، خط امامیها و بعدها اصلاحطلبان حد و حدود موقعیت خود را در عرصه سیاسی از زاویه دید حاکمیت درک کردند و بر اساس آن فعالیتهای سیاسی خود را تنظیم و برنامهریزی کردهاند.
با این امید که به تدریج بتوانند موانع را برطرف کنند. خوشبختانه جبر زمانه به کمک آنها آمده و بخش قابل ملاحظه ترکیب رقیب را تقریبا با خود همراه کرده است.
مشارکت یا عدم مشارکت اصلاحطلبان در انتخابات بر مبنای کدام اصول و چه استدلالهایی توضیح داده میشود؟ و به نظر شما اگر قرار بر عدم مشارکت یا تحریم انتخابات بود آیا احزاب کهنهکار اصلاحطلب حاضر به تبیین دلایل خود برای بدنه رایدهنده میبودند؟
به نظر من برخی از اصولی که مشارکت اصلاحطلبان در انتخابات را توجیه میکند عبارت از این است که اولا اصلاحطلبان نظام را از خود میدانند و لذا حفظ و نگهداری از آن را وظیفه میدانند. ثانیا معتقدند که موارد انحرافی از اصول انقلاب صرفا با راهکار اصلاحطلبانه امکان تصحیح دارد. ثالثا آنها معتقدند که صندوق رای تنها راه رسیدن به اهداف اصلاحطلبانه است. لذا عدم مشارکت در انتخابات گرچه ممکن است برای برخی آحاد مردم که در بررسی منافع خود دچار تردید میشوند، از اهمیت زیادی برخوردار نباشد، اما برای احزاب و جناحها که باید راههای جذب مشارکت اقشاری از جامعه را نمایندگی میکنند، بیابند؛ به معنی ضعف شیوههای مدیریت سیاسی است. لذا به نظر من عدم مشارکت و یا تحریم انتخابات برای احزابی که نظام را قبول دارند و اصلاحات را عملی میدانند، بیمعنی است. بنابراین به نظر میرسد تحریم انتهای خط باشد. یعنی جایی که نظام را اصلاحپذیر نمیتوان دانست.