بیتا جلیلی- نمایشنامه «زندگی درتئاتر»، نمایشنامهای از دیوید ممت نمایشنامه نویس شهیر آمریکایی وبرنده جایزه پولیتزراست که درسال ۱۹۷۷ منتشر شده است. اجرای این نمایش درسال ۱۳۹۲ به کارگردانی محمدبرهمنی موفق به دریافت جایزه بهترین کارگردانی وبهترین بازیگرمرددرشانزدهمین جشنواره تئاتردانشگاهی ایران شدودر جشنواره تئاترفجر درسال گذشته نیزبااقبال تماشاگران مواجه گردید. زندگی درتئاترفروردین واردیبهشت امسال یک باردیگردرخانه هنرمندان روی صحنه میرود. دراین راستا گفتوگویی داشتیم بامحمدبرهمنی کارگردان ومیرسعیدمولویان بازیگرنقش رابرت دراین
نمایشنامه.
«زندگی درتئاتر» دومین نمایشنامه ازدیوید ممت است که در ایران روی صحنه میرود. در مورد نمایشنامه بیشترتوضیح دهید.
برهمنی: زندگی درتئاتر، نمایشی کمدی - تراژدی درموردزندگی دو بازیگردرتئاترهای رپرتوار(که درطول یک فصل بایک کست تقریباثابت، فهرستی ازنمایش هاراروی صحنه میبرند) است. بازیگرباتجربه(رابرت بابازی میرسعید مولویان) در ابتدانقش مرشدبازیگرجوانتر(جان بابازی ایمان صیادبرهانی) راداردودرادامه درگیری این دودرنقشهای متنوع ودر تصویری کلیتر تزلزل وگذرابودن موقعیتهای انسانی راشاهدهستیم. ممت ازاین زندگی ودرواقع ازاین همزیستی عصارهای را بیرون کشیده که همزمان درموردتئاتروزندگی است. جذابیت این نمایشنامه برای ما دراین است که یک تصویر فشرده، یک هایلایت ازهمه
چیزهایی که تابه حال درموردتئاترتجربه کرده ایم، شنیده ایم وزندگی کرده ایم عرضه میکندودرعین حال یک سیکل تاریخی ازاوج گیری وزوال راروایت میکندکه تقریبا درهمه عرصههای بشری قابل شناسایی است.
تا چه حددراجرای نمایش به متن ممت وفادارمانده اید؟
برهمنی: نمی توانم وفاداری را به ویژه درتئاتردرچهارچوب یک مفهوم دقیق بگنجانم. البته چیزی که به کارهای ممت شخصیتی تااین حدبرجسته داده تسلط اوبرواژه هاوسبک وسیاق نگارشی اوست. رگبار جملههای مقطع وتکرار موتیف هادرآثار اویک بافت زبانی منحصر به فردراایجادمی کندکه به زبان ممت معروف شده. ممت به خلق کاراکتر توسط بازیگراعتقادی نداردوبه زعم اوکاراکتر رانویسنده باشکل، بارروانی، محتواوریتم کلمات شکل میدهد. بنابراین وفاداری به ممت تنهادرقالب فرهنگ آمریکایی وزبان انگلیسی معنای دقیقی پیدا میکند. ماازیک طرف دراماتورژی نسبتا سنگینی روی نمایشنامه انجام داده ایم
وضمن حفظ ساختار روایی، کارراازنظرروانشناسی به خودمان وبه مخاطبانمان شبیه تر کرده ایم. ازطرف دیگربه فلسفه ممت برای باورپذیر کردن بازیگر معاصر ازطریق بیان افسار گسیخته پایبندبوده ایم.
مولویان: دیالوگ درنمایشنامههای ممت اغلب به تیراندازی بی وقفه دوآدم مست به سمت یکدیگر شبیه میشود. اکثر تیرها به خطا میرودامامامی فهمیم که این یک دوئل واقعی به قصدبرنده شدن است. بایداضافه کنم که برای وفاداری به ممت، مابایدازپیچیدگیهای سمبلیک ورمزگرایی وابهام اجتناب میکردیم. ممت یک پراگماتیست است؛ سرراست، صریح وبی رحم. ازاشارات روشنفکرمآبانه، البته بهجزحکمتهای ممتی، کمترخبری هست. گرچه میتوان درورای این جدال هامقصود کلی ممت درنمایشنامه راتحلیل کرد، امابه اعتقادما دست کارگردان درتفسیروبازتبیین نمایشنامه اوکاملابازاست واساسا مسئله وفاداری به
معنای تخطی نکردن ازمتن مطرح نیست.
اجرای شما از زندگی در تئاتر از نظر طراحی صحنه خاص و در عین حال ساده است. این تئاتر در دنیا به شیوههای مختلفی مثلا با تقسیم صحنه به عقب و جلو به کمک دو پرده یا با نصب استیج دو طبقه اجرا شده است. انتخاب شما در طراحی صحنه از کجا نشأت میگیرد؟
برهمنی: مادرتحلیلمان ازنمایشنامه ممت به نقطهای رسیدیم که دانستیم نیازی به طراحی صحنه واکسسوار رئالیستیک وسنگین نداریم. برخی سادگی دکور رابه ماهیت دانشجویی اجراهای اولیه نسبت دادند، امااین ساده بودن یک انتخاب عامدانه بودکه درتحلیل ماازفلسفه نمایشنامه ریشه داشت. درواقع این امکان فراهم بودکه دکور بزرگترواحیانامجلل تری راترتیب بدهیم اماتصمیم این بودکه اشیاء وفضاهاحیثیت خودرا ازعمل وبیان بازیگران کسب کنند.
مولویان: ماروی صحنه دست به ایجاد قراردادهای مینیمالیستی باتماشاگر میزنیم ومعانی قراردادی برای چیزها خلق میکنیم. بنابراین شایدکل فرآیند گریم درمالیدن گریس به صورت یاتغییرحالت مختصری درریش یاموخلاصه شود. درموردنوع تقسیم بندی صحنه هم سیّالیت وحفظ ریتم نمایش برای مااهمیت زیادی داشت که البته هم جهت باخوانش ماازممت هم هست.
نمایش «زندگی در تئاتر» یک کمدی است اماگویاشماسعی درمهاربارکمدی آن داشته اید؟
برهمنی: مهارنه. به واقع تاحدی ازمسائلی که ازتماشاگر خنده راحت میگیرداجتناب کردیم. بااین حال تماشاگر بازهم خیلی جاها میخندد. دراجراهای گذشته دربرخی صحنهها درحالی که عدهای ازتماشاگران اشک میریختند عدهای قهقهه میزدندواین برای ماتجربه عجیبی بود. درنهایت فکرمی کنم که زندگی درتئاترکمدی وتراژدی راکاملا درآمیخته و انتخاب بین اشک ولبخنددیگربه خودمخاطب مربوط است.
رابرت شمااحتمالا عصبانیترین نسخه از رابرت «زندگی درتئاتر» دردنیاست ودرمقایسه باکاراکترمتین و بانزاکت نمایشنامه، بایدگفت کمی بددهن است.
مولویان: متاسفم ولی وضعیت تئاتردرایران احتمالایکی ازعصبانی کنندهترین وضعیت هادردنیاست. اگررابرت درتئاتر غربی بابغض میتواندمنظورش رابرساند، من برای زدن حرفم محتاج نعره ام. وقتی توانایی افرادبرای نشنیدن بالامی رود، پتانسیل آنها برای اینکه هدف این جور نعره هاواقع شوندهم پا به پای آن بالا میرود. بعضی وقت هابدوبیراه گفتن تنها کاری است که ازدست مابرمی آیدکه ماهم درفرآیندتطبیق نمایش، ازآن مضایقه نکردهایم.
برهمنی: تقریبابرخلاف همه نمایشنامههای ممت دراین نمایشنامه سه یاچهار مرتبه بیشترازالفاظ آنچنانی استفاده نشده ومیرسعیدمولویان درنقش رابرت، وجه ممتی نمایش راشدت بخشیده!
ولی به نظرمی رسداین عصبی مزاجی دائمی رابرت ازدینامیک و تنوع کارکم کرده است. درواقع جنگ قدرت ضمنی وکنایی که درنمایشنامه اصلی بین رابرت وکاراکترجان وجود دارددراجرای شمابه یک تحکم پادگانی وخشونت عریان تغییرشکل پیدا کرده است.
مولویان: این تصویربه نوعی تجسم تجربهای است که ما در فرآیند رشدویادگیریمان داشته ایم. هم درزندگی وهم در تئاتروبه ویژه درتئاتر. این نگاه بالابه پایین، رفتاردیکتاتورمآبانه واین شیوه تثبیت قدرت چیزی است که مادردوران آموزش خودبه کرّات دیده ایم. فضای انتقاددرسیستم آموزش ورشدی که ماتجربه کردیم بیش ازحد تحمل مابسته وراکدبود. در واقع خوانش ماازنمایشنامه زندگی درتئاتربه چالش هاومخالفتهای درهم تنیدهای بدل شده که همه به نحوی در آن مورداعتراض واقع میشوندوتنش مدام دراینجااجتناب ناپذیر است.
برهمنی: خشکی وناپویایی رابرت تعمدی است. حتی نقشهای گوناگونی که اودرخلال نمایش ایفامی کندهم نسبتایکنواخت وعاری ازریاضت هایی هستندکه بازیگربرای ایفای نقش جدیدمتحمل میشود. رابرت به نوعی شبیه همان میزدرصحنه است که فقط کارکردآن عوض میشود. یک بارمیزوکیل، یک بارسنگر، یک بارقایق؛ بدون اینکه واقعا تغییری بکند. درمقابل کاراکترجان است که درایفای نقش هاتنوع بیشتری بروزمی دهد.
پس ماباموقعیتی مواجهیم که رابرت با تجربهای که آماج انتقاد شماست، به دلیل کهنگی و جمود، همزمان باطلوع ستاره اقبال کاراکتر جان به محاق میرود. این خوانش از زندگی درتئاتر، به نوعی انتقام ازنسل گذشته نیست؟
مولویان: اعضای گروه ماهمه جوان هستندودرنتیجه هرگزتجربه رابرت سردوگرم چشیده رازیست نکرده اند. ما اعضای گروه درعالم واقع همگی درجایگاه کاراکترجان قرارداریم. رابرت درسراشیبی تندتپهای قرارداردکه ماتازه از طرف دیگرآن درحال بالارفتن هستیم. حتی میدانیم که دربسیاری ازاوقات، حق بارابرت دیکتاتورمآب است. ما خستگی و بیانگیزگی اورادرک میکنیم، ازطرف اوفریاد میزنیم وبااووقتی که پشت ماسک بی اعتنایی و شکست ناپذیریاش به دنبال تمجیدوستایش است همدلی میکنیم. باهمه این اوصاف، بله. شاید واکنش مابه تمام چیزهایی که مااشتباه تلقی میکنیم، اعتراضمان به فضای
تئاتر، به تئاترهایی که هست، به رخوت ورکودی که حکمفرماست، تاحدزیادی درقالب کلمه انتقام بگنجد.
رفتاررابرت باجان آمیزهای ازخیرخواهی، علاقه، رقابت وحسادت است.
برهمنی: فراتر از علاقه و خیرخواهی است. جان و رابرت عاشق هم هستند.
انتقام جویی عاشقانه از نسل قبل تئاتر
برهمنی: فراتر از علاقه و خیرخواهی است. جان و رابرت عاشق هم هستند.